ناخدای من (برای پروانه نجاتی)
در وسعت دوباره جغرافیای من
پیوند خورد روح تو با واژه های من
پیوند خورد حرف دلم با کلام تو
افتاد روی قافیه ها رد پای من
با دست شعر مشت به در می زدم ولی
چشمان تو گشود قفس را برای من
من تشنه ای به جرعه دانسته های تو
تو حس آسمانی بی انتهای من
گاهی مرا به کوچه الفاظ بردی و
گاهی به گوش عشق رساندی صدای من
از راه می رسی به صدای پرنده ها
وقتی که ابری است غزل در هوای من
هی مست میشوند کنارم ترانه ها
هی شعر میچشند ز جامت به جای من
دریا تویی پرنده تویی آسمان تویی
در جزرومد شعر تویی ناخدای من
ققنوس وار زاده ی خاکستری هنوز
پروانه ای که شعله گرفتی به پای من
تصویر تب گرفته ی شعرم برای تو
ای ذوق محض! زنده بمانی برای من
اعظم قلندری